به نام خدایی که در همین نزدیکی ست
آسمانم چند روزی ست ابری ست ، چند روزی ست فقط ابر ست و ابر
گویی خورشید از آسمان دلم برای همیشه رخت بسته و جایش را به
ابرهای سیاه داده،انگار این ابرها هم نمی خواهند بارانی شوند، دیگر
افتابی نمی بینم ،اشک جای لبخند را در دلم گرفته، نمی دانم چرا
اینقدر اسمانم ابریست و چرا دل تنگم، دل تنگ کودکی و ارزو های کوچکش،
دل تنگ بی دغدغه بودن، دل تنگ حیاط پر نشاط مدرسه و.........
ای کاش،ای کاش هیچ گاه در را نمی بستم بر روی کودکی،
ای کاش ارزو نمی کردم می خواهم بزرگ شوم،
چند وقتی ست چشم هایم را به دیوار پر از نقاشی کوک می زنم، خط خطی های
رنگی، یک خانه و خورشیدی که لبخند می زند،کوه ورود پر از اب و
اسمانی ابی و... دنیای رنگارنگ کودکی
دفتری روی زمین برصفحه های ان الفبای زندگی،کتاب های کهنه ای
که بر تمامشان نام مرا نوشته اند.
کاش هنوز کوچک بودم به اندازه ی عکس البوم کودکی...
می خواستم بزرگ باشم درهارا بسته بودم و خودرا به فرار از کودکی ،محکوم.
نمی دانستم که کودکی زیباترین چیزی ست که بعد از سالها ان را می یابم ،
نمی دانستم که دنیای بزرگتر ها دنیا بزرگ اما محدودی ست
که تنها هدیه انها به یکدیگر نگا های سرد و خسته ست،
پرم از سکوت ،از گریه و از یک دنیا گله..........
خیلی خسته ام
خسته ی
خسته
یاعلی
برمشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا...
رسیدیم به کربلا ...
پاهام سست شده بود روی گونه های همه بارونی شده باورکردنی نبود
باهمون گردوغبار جاده رفتیم به سمت حرم ابوالفضل .از باب الحسین وارد شدیم
صدا فقط صدای دعا .
همه محو صحن وستون ها ی حرم شده بودن که می درخشید چه عظمتی.....
این جا ا شک ست وگریه وناله، نوحه ودل شکسته..اینجا ادم یک لحظه طاقتش
می ره .اما زمانی نمی گذره که حضرت به دلت ارامش می ده اینجا دل ادم سبک
میشه اونقدر که انگار داری پرواز می کنی ،پرواز..........
با همون حال و هوا رفتیم سمت حرم سالار شهیدان حسین
پیش خودم می گم:آخه خدایا اینجاکجا ست بهشت زمینی که می گن همین جا ست
فقط تویی و معنویت،تو مهمانی ونوه پیامبرخدا میزبان .
انگار روی زمین راه نمی ری ،سبکبال ،سبکبال ،حس پرواز، ،سبک و لطیف ...
توهمین حال و هوا بودیم که چشمم به ضریح شش گوشه ی اقام حسین افتاد..
چشام رو بستم نیت کردم راه افتادم هر یه قدمی که بر می دا شتم دل یه جوری می شد
باورم نمی شد تا وفتی که دستام به ضریحش خورد،اروم اروم لمسش کردم و وجودش
رو احساس کردم ،اره ان زمان باورش کردم وبغضم شکست وبعد......
سارا .......!سارا......! مامان جان......!دخترم پانمیشی؟ صبح شدها!..........
مگه کلاس نداری؟............دیرت میشه!......پاشو .........
فقط یه خواب نبود زندگی بود عشق بودبهشت بود بهشت زمینی........
التماس دعا.........
یاحق.........
سلام پایانی.......
یه گله...........
دل نوشته ای فقط برای خدا......
چی بگم....
به نام تنها پناهده اشفتگان دیار سرنوشت
[عناوین آرشیوشده]